سعید زرنیخی ، مدرس ویولن
برای دیدن کانال آپارات روی عکس کلیک کنید
فروشگاه اینترنتی کتاب و نوشت افزار
این کتاب را سفارش دهید
این کتاب را سفارش دهید
آموزشگاه مجازی زبان انگلیسی
طالب آیینه ی چشم توام ، بیدار باش
من طبیب درد و درمان توام ، بیمار باش
فصل را پایان تو باش و وصل نو آغاز کن
جامه ای از گل به تن ، آماده ی دیدار باش
به جزر و مدّ اشک چشم مستت
به لحن و گویش و گفتار خستت
به ویرانی کشیدی خانه ام را
بیا یاری بده دستم به دستت
ساعت از نیمه گذشت و تب من بالا رفت
قامت سرو تو از دیده ی من حالا رفت
منم آبی و تو سرخ ، هر دو یک رنگ
میان این دو رنگ افتاده یک جنگ
ولی تا دیدمت رنگم عوض شد
بشد رنگ خجالت ، سرخ و خوشرنگ
تیر عشقت قلب ما را غرقِ در خون می کند
هوشیاران را تویی بی هوشی و دیوانگی
دورم از صحبت با چون تو گلی در بستان
اینم از رشد تورم جریان می گیرد
برای دیدن تصویر در سایز بزرگ تر ، روی آن کلیک کنید
شرم و نفرین به تو بادا ، به تو ای آل سعود
این چه بی حرمتی و خیرگی از سوی تو بود ؟!
این همه پیر و جوان بهر چه در خون شده اند ؟
این کج اندیشی و این غائله از چشم تو بود
11 مهر 1394
از جنگ و کشاکش درون می ترسم
از رهگذر عهد و قرون می ترسم
هر روز برای من شود روز دهم
از ابن زیاد اندرون می ترسم
(اصغرفراهانی-شهریار)
ای در دل من حبس ابد داده شده
شمس و قمر از مهر رخت زاده شده
یک لحظه اگر قهر کنی ، خشم و غضب
این حکم ابد نقض و تو آزاده شده
امین آقاعلی گل
17 تیر 1394
حالتی هست تو را ، خیل کسان می دانند
لیک آن طـعـم لـبـت ، همنفسان می دانند
مـا نـبـودیـم در ایـــن دایـره و هـمـنـفـسـی
طعم شـیـریـن لـبـت را مـگـسان می دانند
امین آقاعلی گل
4 شهریور 1394