سعید زرنیخی ، مدرس ویولن
برای دیدن کانال آپارات روی عکس کلیک کنید
فروشگاه اینترنتی کتاب و نوشت افزار
این کتاب را سفارش دهید
این کتاب را سفارش دهید
آموزشگاه مجازی زبان انگلیسی
به وایبر بنگرم تنها تو بینم
درون این فضا مهر تو بینم
به لاین واتس آپ و یاهو مسنجر
نشان از قامت رعنای تو بینم
یادم میاد یه ماه پیش ، گفته بودم فداتم
تکون نخور اشاره کن ، من خاک زیر پاتم
رازقی و بنفشه و اقاقی ، هرچی بگی میارم
رو گیسوهات ، رو پیرهنت ، کنج لبات میذارم
میگی داداش ، پسرخاله ، منم می گم بفرما
ترسیدی عاشقت بشم ، مثل پنیر و خرما ؟
وکالت و ریاست و سیاست و نمی خوام
اگه بگی نمی شه و پیشم نیا ، نمی یام
واست پیامک می فرستم که جواب نمی دی
زنگ می زنم می گم چرا ؟ می گی دادم ، ندیدی ؟
منم می شم خاطره و شعر و غریو و فریاد
بخوای نخوای بگی نگی ، می ره که رفته بر باد
عجب عجب شکایت تمیز و قابلی بود
هیچ چی نمونده که نگم ، فقط فقط همین بود
ما از ازل اینچنین نبود که استاد شدیم
همه بی نمره ی تو ، خراب و بر باد شدیم
دستی توچنان بر قلم افشردی و ریخت
جوهرش بر ورق خالی و ما بیست شدیم
لطف و کرم و جود تو بر ما ، که کرد ؟
همه در مجلس تدریس تو دلشاد شدیم
آن زمان هیچ کسی طالب مطلوب نبود
همه در عزلت و در کنج خرابات شدیم
گشت بر کام مدیران و فلک یک ترمی
بعد از آن روی تو دیدیم و عجب راد شدیم
همه گردون و زمان ، هر دو جهان طالب تو
ما ، ز شاگردی در محفل تو بود که استاد شدیم
شب شعری شده بود شب دیشب من
هرچه خواندم مدنی هفت برفت از سر من
اینک اینجا شده ام زار و پریشان و ملول
نیست فریادرسی ، دادرسی ، یاور من
هرچه سر بر چپ و بر راست برفت
دیدم انگار پریدست ضمان از سر من
بنشستم سر جایم ، همی زار و خموش
گوئیا رد شده در محکمه حق داری من
اوستادا ! تو بیا یار بشو ، داور من
بنویس با خط آبی سر و سامانی من
لحظه در لحظه عمرم ، عقود است مرا
گر بدانم مدنی هفت چه سود است مرا؟
شرح این قصه بگفتم که کنی یا نکنی
به نگاهی به ندایی ، تو هشیار مرا
من خراب کجا و فلسفه ی حقوق کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
دلم گرفت ز عدل و سلوک و حقوق
نرود در سر بی قرار فلسفه ی حقوق